سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 27 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

تاج سر مامان

اولين عكسي كه گرفتم

سلام شكوفه بهار نارنج،عسلم، دوشنبه 18 ارديبهشت  به خاطر اينكه در نمايشگاه بين المللي كتاب ،  راديو ايران هم غرفه اي داير كرده بود، براي تهيه گزارش مجبور شدم كه به نمايشگاه برم. مي خواستم با عوامل برنامه "صبحانه به صرف كتاب"به راديو برگردم كه مديرمون طي تماسي ازمن خواست كه در نمايشگاه بمونم چون مدير شبكه براي بازديد مي آمدند.گفتم گل پسر را چه كاركنم؟كه ايشان گفتند چون مي خواهند با خانواده به نمايشگاه بيايند ، مي توانند سيد كوچولو را از مهد تحويل بگيرند و با خودشون بيارند.قبول كردم اما بعد منصرف شدم چون ممكن بود خواب محمد سپهر به هم بخوره و غريبي كنه و توي راه بهونه بگيره و گريه كنه.بنابراين از خاله آزاده خواستم كه وقتي ساعت اداري ...
31 ارديبهشت 1391

محمد سپهر در عروسي

سلام زيباترين گل زندگي ام .پنج شنبه اي عروسي پسرخاله محمد رضا بود.و تو خوشحال به خاطر اينكه  دوست داشتي كت و شلوار بپوشي و مهم تر از اون زينب خاله را ببيني. چندروزي بهونه گرفته بودي كه برايت كروات بخرم.هرچي مي گفتم دوست ندارم كروات داشته باشي ، تكرار مي كردي كه همه توي عروسي كروات مي ذارند.برات بهونه آوردم كه بچه سيد، بچه مذهبي  كروات نمي ذاره   ، با دليل مي گفتي : پس داماد چرا مي ذاره؟ پذيرفتم  كه برات بخرم كه فكر نكني حالا كروات مسئله مهمي است . بماند كه دوست داشتم موهايت را آلماني كوتاه كني.چند بار سلماني رفتيم كه متاسفانه آقاي ايماني  نبود كه دايي تصميم گرفت موهايت را كوتاه كند چند بار پرسيدم كه بلد اس...
30 ارديبهشت 1391

محمد سپهر و اتاق جايزه

سلام عزيز دلم.  ديروز كه تورا از مهد تحويل گرفتم اگه گفتي چه شكلي بودي يه نقاب  روباه جلوي چشمانت گذاشته بودي و با خنده مي گفتي: مامان  اتاق جايزه رفتم و نقاب رابين هود را گرفتم . من هم يه چند تايي ازت عكس انداختم .با خنده ادامه دادي: چرا  از من عكس مي اندازي؟گفتم : به خاطر اينكه برات يادگاري بمونه. ديروز توي حوزه جشن بود، براي همين باهم  به سمت خونه ماماني رفتيم تا توي جشن شركت كنيم.براي بچه ها هم فضايي را ايجاد كرده بودند تا نقاشي بكشند و كاردستي درست كنند.تو هم نشستي و نقاشي كردي.آخر مراسم قرار شد به بچه هايي كه توي اين فعاليت شركت كرده بودند جوايزي بدهند. تو زودتر از همه جلو رفته بودي تا جايزه بگيري.  من ه...
25 ارديبهشت 1391

محمد سپهر تا ابد محتاجم

  سلام عزيز دلم .امروز روز قشنگترين  خلقت خداست.كسي كه خدا بهشت و دنيا  را به خاطر او آفريد ! روز تولد حضرت زهرا(س) دردانه عالم است ومن  با وجودي كه تورا دارم تا ابد محتاج نگاه مادرم هستم. (عكس مربوط به سيزده بدر امسال)   گلي چهارشنبه اي كه از مهد گرفتمت لبهاتو نزديك گوشم آوردي و گفتي:مامان مي دوني خانوم مربي ام چي گفت: گفتم چي گفت: با لبخندي گفتي: خاله نفيسه گفته براي مادراتون كادو طلا بخريد.كلي خنديدم و گفتم يادت باشه اينو به بابا بگي! محمد سپهر مامان نه ازت طلا مي خوام نه هيچ كادوي ديگه اي ازت مي خوام كه هميشه پسرم باقي بموني. نه ماه توي شكمت حملت كردم، بيشتر از دوسال و نيم شيرت دادم، چه شبها ك...
23 ارديبهشت 1391

روز دلاورمردی مبارک!

سلام  امید فردا ، خوبی؟! گل پسر  می دونم دل توی دلت نیست چون از صبح زود بیدار شدی و با بابا و مامانی رفتی رژه 29 فروردین روز ارتش را ببینی و به اقتدار ، افتخار کنی. جا داره  که این روز را به همه مردان مرد و به همه شیرزنانی که مردان مرد را پرورش داده و می دهند تبریک بگم . ویه تبریک مخصوص به بابا  و همه همرزماش و تو شکوفه مامان که دوست داری در آینده یا خلبان بشی یا ملوان! گفتم خلبان چون عاشق هواپیما هستی تازه می گی مامان وقتی سوار هواپیما شدم اونجا چند تا الاغ گذاشتند که بعد الاغ سواری کنم؟ گفتم ملوان چون عاشق آب و دریا و قایقی و من هنوز نتونستم برات یه قایق بخرم که امید دارم برای جشن تولدت این کار را بکنم. خیلی د...
16 ارديبهشت 1391

محمد سپهر ستاره دار مي شود!

  سلام عسل مامان قبلا برات گفته بودم كه يكي از دندانهاي فك بالايي ات دقيقا دندان فك راستت ، پوسيده شده بود.خيلي دوست داشتم قبل از عيد دندانت  را ترميم كنيم ولي شرايط مهيا نشد براي  21  فروردين  وقت گرفتيم. خداراشكر در مسافرت و ايام عيد دندانت با مشكلي برخورد نكرد. روز دوشنبه برات صبحانه تخم مرغ با قارچ درست كردم .وقتي صبحانه خوردي گفتم بريم تاب بازي و تو خوشحال زود شال و كلاه كردي و راه افتادي . توي پارك برات تعريف كردم كه بايد دندانت درست بشه اول يه زنبور دندانت را نيش مي زنه بعد دندانپژشك  كرم را از دندونت در مي ياره و آخر سر برات يه ستاره مي كاره.قبول كردي كه زود بريم و صاحب ستاره بشي.از بخت بد من  م...
16 ارديبهشت 1391

ماماني يادته ؟!

سلام شكوفه قشنگم . سلام گل هميشه بهارم. سلام وجودم. (محمد سپهر در حال گل بازي ، روستاي خير آباد): ماماني يادته پارسال دوربينم را توي استخر حياط ماماني توي دماوند انداختي؟ يادته دايي با وجودي كه روزه بود سعي كرد كه سيم كارت موبايلم را از آب دربياره. از اون روز به بعد موبايلم با مشكل روبرو شده.گاهي عكس ها را هم تار مي گيره.اما چند روزي يه كه تبش حاد شده و به سختي روشن مي شه  . بيچاره عكس هايي كه اون تو گير كردن و من موندم كه چه جوري وبت را آبديت كنم. به خاطر همين منتظر يه رم هستم تا بتونم خاطره هاي اين چند روزه را احياء كنم . خاطره هايي مثل ستاره دار شدن دندونت، زماني كه دكتر شدي و مهمتر از اون سفري كه هفته پيش به خوانسا...
12 ارديبهشت 1391

كاركترهاي شخصيتي محمد سپهر!

محمد سپهر اين بار رابين هود مي شود سلام عزيزم  سلام خوشبوترين شكوفه بهاري دلم. مي خوام از  اينكه هر روز يه تيپي مي گيري و دوست داري به اسم اون كاركترصدات كنم ،  صحبت كنم . ماجرا از اينجا شروع مي شه توي مسافرتي كه به خوانسار داشتيم وقتي از نزديك حيواناتي مثل الاغ و گوسفند را ديدي به من گفتي مامان من خيلي دوست دارم عمو الاغي شم گفتم : عمو الاغي مگه چه كار مي كنه كه در جوابم گفتي: سوار الاغ مي شه.بعد از چند لحظه گفتي: مامان تو مامان گوسفند مي شي و منم بره.گفتم باشه.ازاون روز به بعد تو  قالب هاي مختلفي گرفتي.يه روز اسب شدي ، يه روز آهو بره .  البته از اين چند تا حيوان عدول نكردي.كم كم  خلبان شدي و ملوان. وقتي ...
10 ارديبهشت 1391

تولد گل!

عزيز دلم تولدت بود.از ته دل  خوشحال بودم چون چهار ساليه كه  شاهد شكوفا شدنت هستم . شب قبل از خير آباد به مشهد اومديم ولي اكثر فاميل پدري ات در روستا بودند.گلي مامان بعد از اينكه حمامت بردم از بابا خواستم كه به نيت   تولدت شام پيتزابخوريم و بابا چون پيتزايي نديده بود كباب خريد و با پسرعمه هات خورديم. فرداي اون روز كلافه كلافه بودم به خاطر چيزهايي كه تو نمي دونستي.به خاطر واقعيتي كه يه عمر باهاش دست و پنجه  نرم كرده بودم ولي انگار اين بار نمي تونستم تحمل كنم.خدايا چقدر روحم خسته ست.خدايا چقدر آدم هايي كه دور و برمان زندگي مي كنند در لباس بز اما صفتي گرگ گونه دارند.محمد عزيزم نمي خوام بگم به خاطر چه چيزي ناراحت بودم.د...
5 ارديبهشت 1391
1